مُردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز
مرگ خود می بینم و رویت نمی بینم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم
شمع را نازم که می گرید، به بالینم هنوز
آرزو مُرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
غم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز
روزگاری پا کشید آن تازه گُل از دامنم
گُل به دامن می فشاند اشک خونینم هنوز
گرچه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پا ننشینم هنوز
سیمگون شد موی، غفلت همچنان بر جای ماند
صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز
خصم را از ساده لوحی دوست پندارم "رهی"
طفلم و نگشوده چشم مصلحت بینم هنوز
سیمگون شد موی، غفلت همچنان بر جای ماند
صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز
kheyli ziba bud hosein jan
faghat in arezu va nushin kian?
nushin????
nmigi zanet befahme mardak?
khejalat bekesh
khejalat
نوشین؟؟؟؟؟؟
آرزو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زنم بفهمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چی میگی تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی شعر قشنگی بود
مرسی
لطف دارین!
وااااااااااااااااای عالی بود
مرسی دن عزیز!