خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی/چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی؟/چه ازین به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی/شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی؟
دل خویش را بگفتم چو تو دوست می گرفتم/نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفایی
چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان؟/تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی
تو که گفته ای تامل نکنم جمل خوبان/بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی / عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم / باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
هدفم از ایجاد این وبلاگ به اشتراک گذاشتن اشعار زیبا به خصوص اشعار سعدی و حافظ با سایر کاربران است.
امیدوارم با نظرات و اشعار مورد پسندتون توی قویتر شدن این وبلاگ کمکم کنید.
ز حد بگذشت مشتاقی و صبرم در غمت یارا/به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد/مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را