نخفته ام ز خیالی که میپزد دل من

خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست...

نهنگی در مـــن، به گِل نشسته است...

برای‌ فرارِ آخر، چکمه‌هات‌ واسه‌ت‌ بزرگه‌ ...

وفاداری مدار از بلبلان چشم/که هر دم بر گلی دیگر سرایند...


هر روز کسی دست تکان می‌دهد در من، هر روز کمی از من .. می‌رود از من . . .